چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

یه موزیک سنگین
یه قهوه خوب
یه پنجره خوش منظره رو به پیاده روی بارون خورده

اینا رو لازم داشتم تا حس بگیرم و بتونم از عید و سال جدید و گذشته و آینده و زندگی بنویسم. و در همین اثنا :

یه تلفن از شرکت تلفن همراه مبنی بر اینکه چنانچه مبلغ معوقه را نپردازید سرویس شما به زودی قطع خواهد شد.

اینو اصلا لازم نداشتم. فعلا برم به این تلفن نا بهنگام برسم که اینروزا شدیدا به تلفن نیاز دارم. نمیدونم چرا اینروزا تا میام برم تو مود فلسفه و عرفان، یه نویزی از یه جایی از راه میرسه وهمه افکارم رو مورد عنایت قرار میده!! اما من باز برمیگردم .... بچه تهرون کم نمیاره !