سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

رفتم از کتاب فروشی ایستگاه قطار مونیخ یه کتابی چیزی بخرم تا در طی ۵-۶ ساعتی که در راهم سرم گرم بشه اما دریغ از یه کتاب یا مجله انگلیسی.از دم همه چیز به زبون آلمانی بود. این بود که دست خالی سوار قطار شدم. تا چیزی از روشنی روز باقی بود سرم رو با تماشای مناظر اطراف و نقاشیهای زیر پلها گرم میکردم. تا اینکه کم کم شب شد و پنجره پهن کنار من یکدست سیاه شد. نگاهی به داخل کوپه انداختم اما در بین اهالی کوپه کسی رو پیدا نکردم که گفتمانپذیر به نظر بیاد پس دوباره سرم رو به سمت پنجره سیاه از شب قطار برگردوندم. با خودم فکر کردم مهمترین عاملی که باعث میشه حس غربت سراغ آدما بیاد ندونستن زبونه. درطی شش سال و اندی که در آمریکا تنها زندگی کردم به اندازه سفر دو روزه به مونیخ غربت رو حس نکرده بودم. در همین افکار بودم که دیدم یه قطره آب از گوشه چپ بالایی پنجره قطار به سمت گوشه راست پایینی شروع به حرکت کرد و در مسیر ردی کج و معوج از خودش به جا گذاشت. بارون گرفته بود. کم کم تعداد قطره ها بیشتر شد. بعضیاشون مسیر کم و بیش مستقیم رو میرفتن و بعضی خیلی پیچ میخوردن. بعضی سریع و بی مکث میرفتن. بعضیهام کند و با توماٰنینه. انگار که میایستن تا مسیر بهتری انتخاب کنن. بی اختیار یاد زندگی خودم و انتخابهای پیش روم افتادم. منی که تا چند وقت پیش مسیر مستقیمی رو با سرعت طی می کردم ناگهان مسیرم رو عوض کردم وتعداد انتخابهای ممکن رو هم بیشتر کردم. البته دلیل خوبی برای اینکار داشتم. حالا اینکه اینکارم حماقت بود یا شجاعت در آینده مشخص میشه.

یه کسی یه جایی گفته بود میزان خوشحالی آدمها ارتباطی معکوس با تعداد انتخابهای ممکن در زندگیشون داره. حق انتخاب کمتر = خوشحالی بیشتر. حرف بی ربطی هم نیست. به شرطی که «محکوم» به انتخاب بودن آدم رو اذیت نکنه. من رو اذیت میکرد. در مجموع خوشحالم که فرمون زندگیم دست خودمه چون معتقدم بخشی از زیبا زندگی کردن همین تغییر مسیرهای ناگهانیه.

حالا در ادامه مسیر جدید زندگی به یه دوراهی رسیدم. از اون دوراهی ها که آغازکننده دو داستان کاملا متفاوت در زندگی هست. اگه بخوام دلی تصمیم بگیرم انتخاب مشخصه و اگه بخوام منطقی تصمیم بگیرم باز هم انتخاب مشخصه. حالا باید دید زور دل بیشتره یا منطق. اونایی که منو میشناسم میدونن در مقاطع حسساس زندگی من این دل بوده که فرمان داده و نه عقل. یواشکی بگم امیدوارم این بار هم دل کار خودشو بکنه !! ولی لعنت به دوراهی !!