دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷

این عکس، که به بیست و شش هفت سال پیش مربوط میشه، برای خودش ماجرایی داشت. همه معتقد بودن که من در این عکس حالتم خیلی طبیعی شده ولی در مورد فیروزه کسی نظر خاصی نداشت. البته من الآن معتقدم فیروزه هم در این عکس کاملا طبیعی و واقعی افتاده. خلاصه اینکه سر این موضوع فیروزه بهش بر خورد و چند روزی قهر بود. کلا این آبجی خانوم ناز ما دست به قهرش خوب بود. جالب اینجاست سر سفره عقد فیروزه هم این عکس به نمایندگی از من حضور داشت.

اینا رو گفتم تا بگم از اینکه در طی ۶-۷ ماه حضورم در تهران فیروزه رو ندیدم حسابی حالم گرفته. اون برای من از یه خواهر خیلی بیشتره. اصلا نمیخوام به این موضوع فکر کنم که شاید تا دو سه سال دیگه هم نبینمش.فقط امیدوارام سارا کوچولو، که اون موقع حدودا چهار سالش هست، منو به عنوان خان داییش به رسمیت بشناسه.