دوشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۲

من دوباره مينويسم ...

چهارشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۲


اين بابايي که ميخواد از من امتحان بگيره کچلم کرده ....

***
سلام پروفسور کورن ... من ميخوام در Reconfigurable Manufacturing Systems امتحان بدم ... ميشه ازم امتحان بگيريد ؟
باشه جانم ... برو جزوه هاي کلاسم رو بخون بيا امتحان بده ....
(دو هفته بعد) سلام پروفسور کورن ... من جزوه هاي کلاستونو خوندم ... ميشه ازم امتحان بگيريد ؟
اما جزوه هاي کلاس کافي نيست جانم ...بايد ۴ تا مقاله هم بخوني .....
( يک هفته بعد) سلام پروفسور کورن ... من اين ۴ تا مقاله رو هم پيدا کردم و خوندم ...ميشه امتحان ؟!؟!
اما اين چهار تا مقاله همش عين همه ... در واقع شما يک مقاله خوندين جانم نه ۴ تا ... برو ۳تا مقاله ديگه پيدا کن ...
( يک هفته بعد) سلام پروفسور کورن ... من اين ۳ تا مقاله رو هم خوندم .... امممم... ؟؟
بسيار خوب جانم .... هفته بعد ازت امتحان مي گيرم
(هفته بعد) سلام پروفسور کورن ... من اومدم امتحان بدم ...
خوب شد اومدي ... من الان داشتم به تو فکر مي کردم ... راستشو بخوايي من نمي دونم چجوري ازت امتحان بگيرم ... يعني نمي دونم ازت چي بايد بپرسم ...به من يکم فرصت بده ....

ومن دارم فرصت مي دم ...فرصصصصصصصتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت