یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۳

اتوبان I-94 ..به سمت فرودگاه.... من ... حمید متبسم .... حسین بهروز نیا ... سیما بینا
CD کوهستان بهروزی نیا ... «میخوام برم کوه ..... »
و سیما بینا رو صندلی عقب میزنه زیر آواز ...
حمید متبسم گفت : «شازدگی کردید ..... » .... و تار یحیاش رو مثل یه بچش بغل کرده بود

اتوبان I-94 ..به سمت فرودگاه.... شروین .... پژمان حدادی .... حسین فرج پوری ... بهنام سامانی
پژمان حدادی گفت : « چون باهاتون حال کردم دیشب توپرتر دمبک زدم »
شروین زنگ زد گفت تو تصویر ندارمت ... گفتم پشت سرتم .....
بعد کنسرت نه من ... نه ساسان ... نه شروین ... خوابمون نبرد .... شبی بود اون شب ..

این گروه دستان ......
این سیما بینا .......

یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۳

-کفشام خوب نيست
-چطور مگه ؟ پاتو ميزنه ؟!!
-نه ... تق تق ميکنه
-خب !!! .....
-آخه مرده ها ناراحت ميشن .....


وايساد ....کفششو در آوورد ... پاچه شلوارش رو بالا زد ... کفشاشو دستش گرفت ...وبه حرکت ادامه داديم ....
بارون اومده بود ...راههاي بين قبرا پر گل بود و برگ ... مهتاب بود و مه و نسيم ... سنگ قبراي نقره اي از نور ماه ...
۲:۳۰ نصفه شب ... قبرستون «گدس» .....۳۱ اکتبر ۲۰۰۴
من و « امير برنا» .....