شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۲

پس از آنکه گردم به مستي هلاک .... به آيين مستان بريدم به خاک ...
با امضاي خودش بود و تاريخ : زمستان ۸۲
پرسيد شعرش چي باشه ؟... گفتم شعرش رو خودت انتخاب کن ...و چه انتخابي کرد !! ...
وقتي در صندوق پست رو باز کردم و اون پاکت زرد رنگ رو ديدم فهميدم توش چيه .... پس بالاخره رسيد ... درست همون موقعي که نبايد مي رسيد ....


به تابوتي از چوب تاکم کنيد
به راه خرابات خاکم کنيد

مريزيد بر گور من جزشراب
مياريد در ماتمم جز رباب

وليکن به شرطي که در مرگ من
ننالد بجز مطرب و چنگ زن

يه قاب چوبي قهوه ايه سوخته با زمينه سياه براش مناسبه ... جاش رو هم رو ديوارقبلا خالي کردم...

یکشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۲

کفش من دهن باز کرده بود....
ديروز مايکل پيامبر چسبوندش
بدون اينکه بهم بگه
يه چسب داشت مخصوص چسبوندن کفشاي دهن بازکرده
چون کفش خودش خيلي دهن باز ميکنه
از بس که شبا با نوک کفش به برفاي يخ بسته لگد ميزنه
تا اونا رو تيکه تيکه رو هم بچينه
و آدم برفي عجيب درست کنه .... آدم برفي هايي که اصلا شبيه آدم نيستن
پارکينگ دانشکده معماري پره از آدم برفيهاي عجيب مايکل
تا ماه آوريل آدم برفيهاي مايکل پيامبر آب نميشه
اما تا اون موقع شايد يخ رودخونه پشت خونه آب بشه

شنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۲

دوازده تا ۲۰ دلاري
يازده تا ۱۰ دلاري
هجده تا ۵ دلاري
چهل و هشت تا يه دلاري
هفت تا ۲۵ سنتي
نه تا ۱۰ سنتي
شيش تا ۵ سنتي
سه تا يه سنتي
ميکنه به عبارتي چهارصدو نود دلارو پنجاه و هشت سنت
کاسبي ديروز تو دانشگاه ...
مرسي مردم ...

با اين پول ميشه :
يکي از کنگره هاي ارگ بم رو صاف کرد
يه تلويزيون ۲۸ اينچ براي يه خونه اي که فعلا خرابه خريد
يا يه کاراگاه خصوصي استخدام کرد تا بشه فهميد اين پول رو کي قراره بدزده ...

يکي به من بگه اين پول رو چجوري بفرستم بهتره .... سوالم جديه به خدا ......

پنجشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۲

اول ژانويه ...
اين روز براي من روز کاملا خاصيه
اول ژانويه ۲۰۰۲ روزي بود که من پام رو گذاشتم اينطرف کره زمين و هنوز همين طرفم
شد ۲ سال تموم ....
خيلي چيزا رو اونطرف جا گذاشتم ... تعداد زيادي آدم .... دوتا شهر ... چند تا کوه
تو اين مدت اينطرف با آدما٬شهرا و کوههاي زيادي آشنا شدم که باآدما٬شهرا و کوههايي که قبلا ميشناختم فرق داشتن ...
يکي از اين آدما خودم بودم ...
اونطرف که بودم ازبس دوروبرم شلوغ بود نمي تونستم خودمو بين بقيه آدما پيدا کنم ... هرروز يکي ديگه رو با خودم اشتباه ميگرفتم
اما اينطرف که اومدم از همون روز اول که جز خودم هيچکس رو نميشناختم زود خودم رو با يه ضربدر مشخص کردم که ديگه قاطي بقيه آدما گم نشم ...
۲سال چشم از روش ورنداشتم و خوب زير نظرش داشتم ...حالا ديگه خوب ميشناسمش و به اون ضربدر هم ديگه نيازي نيست گرچه٬ براي احتياط هنوز پاکش نکردم ...