پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

پشمينه پوش تندخو
از عشق نشنيده است بو
از مستى اش رمزى بگو
تا ترك هشيارى كند
 

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۵


آى آبشارهاى ايگواسو 
سلام سلام
خيلى پرتيت 
ولى غريبه نه
مردمانتان هم
 

اين قهوه برزيلى كه امروز تو آسمون برزيل به ما رسيد بسيار چسبيد. حيف كه كم بود. ميشد مثل شات نوشيد. هورت ميكشيدم و فكر ميكردم هيچوقت اينقدر به قطب جنوب نزديك نبودم. قبل از رسيدن قهوه متوجه اين موضوع شدم كه امروز براى بار اول از خط استوا رد شدم. بعد از قهوه ادامه كتاب سايه رو خوندم. چه قدر به اخلاقيات اهميت ميده اين مرد. حالا كار نداريم.  

مرگ مى بارد از اين دايره عجز و عزا
شو به ميخانه كه آنجا همه سور است و سرور