یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۱

خواب ساعت ١٠:٣٠ شب زود بود پس رو آوردم به بازى با آيپد ... با انگشت روى صفحه سفيد اسم خودم رو نوشتم. نا خودآگاه چند اسم ديگه هم اومد كنارش.  چند ثانيه اى مكث و حالا بايد پاك ميشد همه چيز. اما هرچى گشتم پاكن اين اَپ جديد رو پيدا نكردم. اين بود كه شروع كردم به خط خطى كردن. يه عالمه دايره سياه هم مركز با خطوطى ضخيم. دايره پشت دايره. اسمها به تدريج زير دايره هاى سياه دفن ميشدن. 

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۱

سوغات من از ونكوور نون سنگك بود و خرماى مضافتى بم ... پاداش نگهدارى از سوفى 

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۱

دم دست بودن موضوع مهميه. سه تار رو آووردم دم دست جلوى چشم - رو ميز تو هال جلوى تلويزيون- اينه كه همش ميزنمش چون همش تو چِشَمه . صبحها تا از خواب پا ميشم با چشم بسته قبل از هر كار ديگه، عصرا وقتى از سر كار ميام قبل از اينكه كفشامو در بيارم و شبا قبل از خواب و همينطور لابلاى همه اينا. دم دست بودن موضوع مهميه. جلوى چشم بودن يه ضرورته. منجر به اتفاقاى مهم هم ميشه بعضى اوقات. 

جمعه، دی ۱۵، ۱۳۹۱

گفتنيها كم نيست
من و تو كم گفتيم