دوشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۷

دیروز مراسم یادبود جیسون بود تو یه مزرعه نزدیکیهای فرودگاه آستین. خیلی به دلم نشست این مراسم و از ته دل بعد از مدتها آروم اشك ريختم. جيسون رو فقط از دور ديده بودم اما انگار سالها بود كه مسشناختمش. دوستاش يكى  يكى اومدن و از خاطراتشون از جيسون گفتن . دخترش رفت بالا و گفت چقدر از دستش عصبانيه. تتو آرتيستش گفت خودكشى اصلاً هم خود خواهانه نيست. برادر زاده اش گفت براى اينكه بتونى اين دنياى گند رو تحمل كنى تا ميتونى به همه خوبى كن بدون اينكه انتظارى از كسى داشته باشى .مادرش رفت و كمى صحبت كرد و آخرش كاغذى رو باز كرد و شروع كرد به خوندن كه  هيچكس انتظارش رو نداشت: آخرين نامه جيسون. اينجورى شروع ميشد: " سلام بر همگى (مدل تگزاسى) ، معذرت ميخوام براى اينكه باعث دردسر شدم. شما مقصر نبوديد. مقصر خودم بودم ...."



- ديگه از من گذشته تو اين سن شروع كنم به يادگيرى زبان فرانسه.
- تو رو كه تو طبيعت ولت كنن عين ميمون ميچرى و جفتك ميزنى خب فرانسه هم ياد يگير.

فعلاً اين ديالوگ رو دست گرفتم و فكر كنم تا مدتى سرمون رو گرم كنه. 
زندگى به گونه ای گرم و مرطوب در این گوشه از دنیا ادامه دارد.