جمعه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۷

ديروز براى اولين بار هردومون جداگانه براى خونه گل خريديم. راضيه يه دسته گل با انواع گلهاى خوشرنگ از Trader Joe’s خريد و من يه دسته گل آفتابگردان (همه زرد) از central market به قيمت ٧ دلار رايج آمريكا. 

 جلد دوم كتاب "روزها در راه" شاهرخ مسكوب رو بالاخره تموم كردم. راضيه برام از كتابخونه دانشگاه شيكاگو امانت گرفته بود و بايد سريعاً برگردونمش چون همين الانش هم يك ماهى تأخيردارم. لحظات خوشى با كتاب داشتم. مسكوب خيلى ساده و صميمى احوال درونى و روزمرگيهاش رو به قلم آورده. اينكه مثل بقيه روشنفكراى دوران ما دچار خودشيفتگى نبود باعث شد حرفهاش بيشتر به دلم بشينه.. حس ميكنم خوندن ابن كتاب روى سبك نوشتارى من هم تأثير گذاشته.

اين روزها كمى سردرگمم.  سردرگمى كارى ... اگه بخوام مطابق " روياى آمريكايى" قدم بردارم بايد به فكر پيشرفت و عوض كردن دانشگاه و گرفتن اين جايزه و اون ايكالرشيپ و اينجور چيزا باشم و اگه بخوام قدمى بردارم الان وقتشه. شايد ٢-٣ سال ديگه خيلى دير باشه. از طرفى ذات من خيلى با روياى آمريكايى و نردبان ترفى سنخيتى نداره. وقتى جايى به آرامش رسيدم ترجيح ميدم همونجا بمونم حالا هر كجاى نردبون باشه برام مهم نيست. شايد هم به آرامش نرسيدم كه از سرگردانى گله ميكنم. تنها عاملى كه باعث ميشه به پيشرفت بيشتر و تحول و تقلاى صعود تن بدم حساب سود و زيان مهاجرته. حالا كه از ايران و آدماش دورم ( = زيان خالص)، در مقابل بايد اينجا كه هستم تا پله آخر برم بالا كه در خلوت خودم حس يه بازنده رو نداشته باشم. البته اين رو بگم كه شديداً به پيشرفت و موفقيت راضيه اميد بستم و اگر در آخر روز اون رو خوشحال و موفق ببينم ميگم حتماً ارزشش رو داشت. نكه همسرمه بلكه بيشتر به خاطر اينكه نماينده زنهاى سرزمينمه كه در عين شايستگى گرفتار انواع سقفهاى شيشه اى و فولادى هستن.  


جمعه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۷

امروز به مناسبت دهمين سالگرد شروع به كارم در دانشگاه، يه سنجاق سينه با طرح  ستاره و يه عدد ١٠بهم هديه دادن. ١٠ سال ديگه  عدد سنجاق سينه ميشه بيست. هر ١٠ سال يه ستاره ...

جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۷

"ايران عزيزم، ايران جاهل ظالم، ايران كوه هاى بلند، بيابانهاى سوخته و آفتاب وحشى و رفتگان و ماندگان عزيز، دلم برايت تنگ شده، خيلى تنگ شده؛ اى بى وفاى ناكسِ دور! با اين بيداد تبهكاران واى به حال آيندگان."

روزها در راه
شاهرخ مسكوب

شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۷

چند روزى اومديم ونكوور. راضيه كنفرانس داره منم ول ميگردم. هوا عاليه و حال هردومون خوبه. ديروز رفتيم دوچرخه سوارى دور استنلى پارك و خيلى خوش گذشت. جاى فرشاد خيلى خاليه تو اين شهر. ٢-٣ روزى ميريم ويستلر تا به قول راضيه در طبيعت جفتك بزنيم.  سر راه برگشت هم سرى يه شروين و هدا ميزنيم در سياتل. 

شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۷

ترم ٢-٣ هفته ديگه شروع ميشه. نگرانم از غرق شدن در كار و غافل موندن از زندگى و از آدمايى كه به من نياز دارن اما هميشه ملاحظه منو ميكنن.