سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۳

از بيل تو اتاقم راضيم
و از کتلتي که ديشب درست کردم هم.
با گوجه و خيار شور ...
جلوي چندتا چيني خوردمش

چهارشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۳

Mattie Stepanek ديروز مرد ... همش سيزده سال داشت ... اين دنيا خيلي خيلي براش کوچيک بود .... نميدونم اگه ميتونست با بيماريه مادرزاديش مبارزه کنه و زنده بمونه و وارد دنياي آدم بزرگا بشه بازم ميتونست مثل بچه گياش شعر بگه ....

دنياي بچه ها خيلي زيبا تر از دنياي آدم بزرگاست .... هرچي آدم بزرگتر ميشه دنياش کوچيکتر ميشه و مشغوليتاش ابلهانه تر ...
پس بايد کودک موند




Every journey begins
With but a small step
And every day is a chance
For a new, small step
In the right direction
Just follow your Heartsong

‌By : Mattie Stepanek

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۳

خونه جديد من يه راهروي دراز داره
راهروي درازمن يه لامپ کم نور داره که راهروم رو حسابي خراباتي ميکنه ....
ميخواستم چندتا قاب عکس خراباتي بکوبم به ديوارش اما ............
ميخ به ديوار نرفت
به ديوار راهروي من ميخ نرفت ولي هنوز خراباتيه ......

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۳

پشت خونم يه تابه ....
امروز سرظهر رفتم تاب سواري
و هيچکس نگفت تاب مال بچه هاست ....پياده شو