پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۶

دومين سال بابا بود امروز.
مامان جورى بهشت زهرا رو توصيف ميكرد انگار كه بهشت واقعى رو توصيف ميكرد. ميگفت فرهاد جون درخت توت كنار خاك بابا اونقدر بزرگ و با صفا شده بود كه نگو. همه خاك بابا يه دست زير سايه درخت بود. با مامان همه جا بهشته و اگه بهشتى در كار باشه بابا الان همونجاست. مدتيه خواب بابا رو نديدم. اميدوارم امشب بياد به خوابم. امروز تو راه دانشگاه به پيغامهاى تلفنيش گوش كردم.
" سلام باباجون. حالت خوبه ... احوالت خوبه ... ما هم خوبيم تازه اى هم نداريم"

و اون درخت توت. خيلى حرفا باهاش خواهم داشت تا ساليانى ...

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۶



این ملت منست که دستان خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کرده است
این مشتهای اوست که میکوبد از یقین
دروازه‌های بسته تردید قرن را

ایمان بیاورید!
تنهاترین پیامبر
اینک
ملتم
با آیه‌های خشم خدا قد کشیده است
این ملت منست که تکرار می‌شود
با نام انسان
با واژه عشق
این اوست، اوست، اوست
که شیپورهاش را
شیپورهای فتح پیام آشناش را
آورده در صدا
بیدار می‌کند
هشدار می‌دهد

 <قهار عاصی >

این شعر رو گذاشتم که به نام شاعرش برسم. قهار عاصی شاعر افغان. قهار عاصی  .... 

دستم به نوشتن آشنا بود که دیگه نیست
ولی تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ماست
دل دریا رو نوشتی
همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس
دل ما رو بنویس

هر بار ميخوام چيزى پست كنم خونه بايد پلاك جديد خونه رو از فرشاد بپرسم. انگار نميخوام بپذيرم پلاك خونمون ديگه ١٣ نيست. من خودم رو تو پلاك ١٣ شناختم. پلاك جديد رو نميشناسم.قصه هاى پلاك ١٣ رو بايد بنويسم. يكى يادآورى كنه.

امسال اولين سالى هست كه راضى روز تولد كنارمه. در واقع امسال اولين سالى هست كه بعد از ١٥ سال يك عضو خانواده كنارم هست روز تولدم. جشن ميگيريم با يه غذاى من در آوردى و شراب سفيد. 

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۶

There is a before and there is an after ...

یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۶

هنوز كمى زعفران مانده
براى بقيه روزهاى تابستان
تا به خانه برسيم
جيره بندى ميكنيم
زعفران را

اينكه از بيستم هر ماه هى تقويم رو چك ميكنى كه ببينى كى سى ام ميشه كه حقوق بگيرى،  يكى از دلايل كوتاهى عمر انسان مدرن است. 

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۶

حكايت اين هواى مرطوب چيه كه بهش عادت نميكنى كه نميكنى. و وقتى يه نمه هواى خشك به پوستت ميخوره همه حسهاى خوب دنيا مياد سراغت. حس امنيت، تعطيلات، گوجه سبز و ساندويچ كالباس و گوجه با نون ترش كنار استخر. حس تهران و تبريز و كوهاشون. حس خونه. خشكى ميبينم...