چهارشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۱

قرار بود كه بنويسم. به سوفى هم قول دادم كه مى نويسم باز. تو فرودگاه تهران پر حرف و ايده بودم ولى پام كه به اينور رسيد انگار يكى زيراب ذهنم رو زد و باز خالى شدم. جريان چيه نمى دونم. اما ميدونم موضوع مهميه. بايد تهش رو در بيارم. فرصت مى خوام ... 

سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۱



روز اول بعد از سفر درگير بودم با ماشين لباس شويى نشت كرده و ماشين باطرى خالى كرده و اين سوأل كه " من اينجا چيكار ميكنم ؟"