دومين سال بابا بود امروز.
مامان جورى بهشت زهرا رو توصيف ميكرد انگار كه بهشت واقعى رو توصيف ميكرد. ميگفت فرهاد جون درخت توت كنار خاك بابا اونقدر بزرگ و با صفا شده بود كه نگو. همه خاك بابا يه دست زير سايه درخت بود. با مامان همه جا بهشته و اگه بهشتى در كار باشه بابا الان همونجاست. مدتيه خواب بابا رو نديدم. اميدوارم امشب بياد به خوابم. امروز تو راه دانشگاه به پيغامهاى تلفنيش گوش كردم.
" سلام باباجون. حالت خوبه ... احوالت خوبه ... ما هم خوبيم تازه اى هم نداريم"
و اون درخت توت. خيلى حرفا باهاش خواهم داشت تا ساليانى ...
مامان جورى بهشت زهرا رو توصيف ميكرد انگار كه بهشت واقعى رو توصيف ميكرد. ميگفت فرهاد جون درخت توت كنار خاك بابا اونقدر بزرگ و با صفا شده بود كه نگو. همه خاك بابا يه دست زير سايه درخت بود. با مامان همه جا بهشته و اگه بهشتى در كار باشه بابا الان همونجاست. مدتيه خواب بابا رو نديدم. اميدوارم امشب بياد به خوابم. امروز تو راه دانشگاه به پيغامهاى تلفنيش گوش كردم.
" سلام باباجون. حالت خوبه ... احوالت خوبه ... ما هم خوبيم تازه اى هم نداريم"
و اون درخت توت. خيلى حرفا باهاش خواهم داشت تا ساليانى ...