یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۱


ديشو شو شي بود ...
لمکلليرون بود ...
آخه «سندي» ديشب اينطور ميگفت ... وقتي مي خوايي برقصي ديگه «معني» مي خوايي چيکار ...اتفاقا هرچي چرند تر و بي معني تر بهتر ... وقتي مغزت خاموشه ديگه چه فرقي ميکنه کي چي ميگه ...
ديشب همه چيز از معني و محتوا خالي بود ولي از خيلي از روزاي پر محتواي من «بامعني تر» بود ... يعني به معني زندگي نزديکتر بود ... زندگي يعني ببين و برقص و جشن بگير ولي فکر نکن ...