چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۱

نقش پايي مانده بود از من به ساحل چند جا
ناگهان شد محو با فرياد موجي سينه سا

آنکه يکدم بر وجودمن گواهي داده بود
از سر انکار مي پرسيد : کو ؟ کي ؟ ............. کي کجا ؟

* * *

اين جهان : دريا
زمان : چون موج
ما : مانند نقش

لحظه اي مهمان اين هستي ده هستي ربا

هرکه بر لوح جهان نقشي نيفزايد زخويش
بي گمان چون نقش پا محو است در موج فنا

«فريدون مشيري »