خب .... اينم يه عکس از آخرين اجراي زنده گروه خراباتيان ...
نشسته از چپ: شروين ، اردلان ، فرهاد
جمعه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۲
ارسال شده توسط یک لولی در ۲:۱۰ بعدازظهر |
اصلا يادم نبود که امروز دوم خرداده تا اينکه اينوخوندم ....
ارسال شده توسط یک لولی در ۱۲:۳۸ بعدازظهر |
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۲
خب .... حالا يه «بيل» تو اتاقم دارم ...
آويزون از ديوار ...دکور اتاق .... خيلي هم خوب ...
ارسال شده توسط یک لولی در ۳:۱۷ بعدازظهر |
یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۲
کفش تابستوني ... انگشتاي معلوم ...
کفش فوتبال کوچيک يا پاي فوتبال بزرگ ...انگشت شست سياه ...بعد ۲ ماه ...
سقف برزنتي ... صداي باد تو اتوبان ...
خانوم کتابخونه چي ... کامپيوتر خاموش ...
ارسال شده توسط یک لولی در ۴:۵۱ بعدازظهر |
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۲
خيلي سخته ...
با يکي ميخوايي تلفني صحبت کني و حتما بايد احوال يکي ديگه رو هم بپرسي..در حاليکه اون ديگه نيست .... بايد وانمود کني که نمي دوني ولي مي دوني ....
خب .... راستي رضا چطوره ؟!؟!؟!
مرده !!
چي مرده ...يعني چي ؟!؟! ...باورم نميشه....نميدونستم ...آخه چرا ؟!؟! کي ؟!
دروغ ميگي ...مي دونستي ....
ارسال شده توسط یک لولی در ۱۰:۴۳ قبلازظهر |
يه ديواره يه ديواره يه ديواره ...
يه ديواره که پشتش هيچي نداره ....
ارسال شده توسط یک لولی در ۱۰:۳۵ قبلازظهر |
پنجشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۲
دل ديوانه ام ديوانه تر شي
خراب خانه ام ويرانه تر شي
بابا طاهر
ارسال شده توسط یک لولی در ۱۱:۵۴ قبلازظهر |