چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۲

پرده هاي دو بکار،لاکرون و سل بمل سه تار باهم پاره شد .... بدون اينکه بهشون دست بزنم ... همينطور خودبخود ...معنيش اينه که اين سه تا پرده جونشون به هم بنده ... که اگه يکيشون پاره بشه اون دوتاي ديگه دليلي براي موندن پيدا نمي کنن ....خيلي دلم ميخواد بدونم جون چه پرده هايي به پرده «مي بمل» بنده ... فکر کنم اگه «مي بمل» پاره بشه همه پرده ها از قصه دق کنن و پاره بشن ... آخه خداييش صداي مي بمل خيلي به دل ميشينه ....ولي اگه همه پرده ها پاره بشن اون چهار تا رشته تار چه کيفي ميکنن ... ديگه گير نت نيستن ... ميتونن هر صدايي که عشقشون ميکشه در بيارن ... اونقدر آزاد و رها ارتعاش کنن تا يکي يکي پاره بشن .... چه مرگ باشکوهي ... اونوقت کاسه و دسته سه تار رو بايد خاک کرد و سر خاکش اونقدر دف زد تا پوست دف پاره بشه ....تا دف، به قول کردا، شهيد بشه .....