جمعه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۲

يه سوزن ته گرد با ته سبز رنگ فروکردم درست وسط ستاره تهران ... بعديه سوزن آبي زدم تو اصفهان براي ساسان ...يکي هم زدم تو تبريز واسه آيدين و يکي هم تو مشهد براي رضا که احتمالا اون موقع بالاي اقيانوس بود ..... بعد يه قدم عقب رفتم و به نقشه نگاه کردم ... يکي سوزن زده بود يه جايي وسط قطب شمال ....يکي تو گوام ...يکي تو نيجريه ... يکي تو نيوزلند ...فندلاند .... ژاپن ....فرانسه ...لوگزامبورگ....فلسطين ...اسرائيل ... چين و هند که شده بودن عين جوجه تيغي از بس توشون سوزن فرو کرده بودن .... فرداش که بعد نهار از جلوي اون نقشه رد شدم همه دنيا پر سوزن بود ... تو ايران هم چهار تا سوزن بود ....يکي تو تهران درست وسط ستارش ...يکي تو تبريز... يکي تو اصفهان و يکي هم تو مشهد ... رضا هم رسيده بود و تو خونش خواب بود ...