بيابان را سراسر مه گرفتست.
چراغ قريه پنهان است
موجي گرم در خون بيابان است
بيابان خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذيان گرم مه، عرق ميريزدش آهسته از هر بند.
شاملو
چراغ قريه پنهان است
موجي گرم در خون بيابان است
بيابان خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذيان گرم مه، عرق ميريزدش آهسته از هر بند.
شاملو
|