یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۴

عادت می کنبم

مدتی بود که ...
به دو مسواک توجا مسواکی عادت کرده بودم
به دو جفت کفش تو جا کفشی عادت کرده بودم
به شب بخیر گفتن قبل از خواب عادت کرده بودم
به تنهایی صبونه نخوردن عادت کرده بودم
به تنهایی تلویزیون ندیدن عادت کرده بودم
به تنهایی خرید نرفتن عادت کرده بودم
به خوردن کره بادوم زمینی عادت کرده بودم

مدتهاست که ...
به خداحافظی عادت کردم
به انتظار عادت کردم
به دوری عادت کردم
به امبدواری عادت کردم

اما هنوز به جای خالی عادت نکردم