«ولادیمیر سیلوکوفسکی » نوشتنی زیاد داشت ولی مدتی بود که نمی نوشت. تا اینکه یکروز تابستونی وقتی در کافه همیشگی نشسته بود و تصمیم داشت که بنویسه متوجه شد چیزی برای نوشتن نداره. این بود که با خونسردی تمام خودنویسش رو تو جیب بغل کتش گذاشت و تو صندلیش فرو رفت و مشغول تماشای رهگذرا شد.
سهشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|