پنجشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۶

وسط همه اون زرق و برق و زلم زیمبوی لاس وگاس درست جلوی هتل بلاژیو سعید گفت یه برنامه بذاریم وقتی برگشتیم یه کم سه تار بزنیم. فضای اون شب هیچ سنخیتی با سه تار نداشت اما از پیشنهاد ناگهانی سعید اصلا تعجب نکردم چون خودم در همون لحظات داشتم به این فکر می کردم که تفنن سطحی چقدر زود به شکنجه تبدیل میشه. وگاس عجیب منو یاد شهر بازی پینوکیو میندازه که درش آدما کم کم به موجوداتی دراز گوش تبدیل میشن بدون اینکه خودشون بفهمن.