تحولاتی چند ...
نخست اینکه امروز تخته سیاهی که برای دفتر کارم سفارش داده بودم رسید. هر چی کار دستم بود کنار گذاشتم و با اشتیاق تمام وسط اتاق چارزانو زدم و ، مثل پسر بچه ۷ ساله ای که کادوی عیدش رو باز میکنه، تخته سیاه رو از تو بسته اش در آوردم. خوب به رنگ سیاهش خیره شدم تا مطمن شم سیاهش کاملا سیاهه که بود. با وسواس عجیبی شروع کردم به نصبش روی دیوار. کلی محاسبات مهندسی به خرج دادم که صاف نصبش کنم و هر اونچه از علم «تراز» و « راست ورزی » میدونستم ریختم وسط و در نتیجه موفق شدم به شکل دقیقی تخته سیاه رو «کج» نصب کنم. تخته سیاه کج من هنوز نصب نشده فضای دفترم رو کامل عوض کرد. حالا دیگه کاملا توجیهم که چه کاره ام و هر روز صبح که از در خونه میام بیرون خوب میدونم شغلم چیه.
دیگر اینکه امروز یه ساعت رادیو دار (یا رادیوی ساعت دار) خریدم تا هر روز صبح با صدای روح نواز «ان پی آر» بیدار شم. ظاهرا برای عقب نموندن از قافله سبزها و لیبرالها و طرفداران محیط زیست و لایه عزیز اوزن باید به برخی بی ناموسیها تن داد !!
و دست آخر اینکه دارم وسوسه میشم از دل به سیب هجرت کنم. امان ازاین بیماریهای وا گیر دار.
نخست اینکه امروز تخته سیاهی که برای دفتر کارم سفارش داده بودم رسید. هر چی کار دستم بود کنار گذاشتم و با اشتیاق تمام وسط اتاق چارزانو زدم و ، مثل پسر بچه ۷ ساله ای که کادوی عیدش رو باز میکنه، تخته سیاه رو از تو بسته اش در آوردم. خوب به رنگ سیاهش خیره شدم تا مطمن شم سیاهش کاملا سیاهه که بود. با وسواس عجیبی شروع کردم به نصبش روی دیوار. کلی محاسبات مهندسی به خرج دادم که صاف نصبش کنم و هر اونچه از علم «تراز» و « راست ورزی » میدونستم ریختم وسط و در نتیجه موفق شدم به شکل دقیقی تخته سیاه رو «کج» نصب کنم. تخته سیاه کج من هنوز نصب نشده فضای دفترم رو کامل عوض کرد. حالا دیگه کاملا توجیهم که چه کاره ام و هر روز صبح که از در خونه میام بیرون خوب میدونم شغلم چیه.
دیگر اینکه امروز یه ساعت رادیو دار (یا رادیوی ساعت دار) خریدم تا هر روز صبح با صدای روح نواز «ان پی آر» بیدار شم. ظاهرا برای عقب نموندن از قافله سبزها و لیبرالها و طرفداران محیط زیست و لایه عزیز اوزن باید به برخی بی ناموسیها تن داد !!
و دست آخر اینکه دارم وسوسه میشم از دل به سیب هجرت کنم. امان ازاین بیماریهای وا گیر دار.
|