دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۵

اين قهوه برزيلى كه امروز تو آسمون برزيل به ما رسيد بسيار چسبيد. حيف كه كم بود. ميشد مثل شات نوشيد. هورت ميكشيدم و فكر ميكردم هيچوقت اينقدر به قطب جنوب نزديك نبودم. قبل از رسيدن قهوه متوجه اين موضوع شدم كه امروز براى بار اول از خط استوا رد شدم. بعد از قهوه ادامه كتاب سايه رو خوندم. چه قدر به اخلاقيات اهميت ميده اين مرد. حالا كار نداريم.