یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۹

ايام قرنطينه
۱- مامان امروز يه عكس از يه تيكه آسمون آبى تهران كه وسط ساختموناى سيمانى گرفتار شده بود فرستاد. عكس رو با تبلتش از تو حال گرفته بود. طفلكى در ٤٠-٥٠ روز گذشته فقط يكبار بيرون رفته. اون يكبار هم تا در پارك رفته بود اما پارك بسته بود. با اينكه فقط از دور به مناظر پارك دسترسى داشت ، با چنان شوقى از صفاى بهار پارك و گلهاى آبشار طلايى و ارغوان ميگفت انگار براى مدت طولانى تو پارك قدم زده. بعدش هم رفته بود ميوه فروشى چند تا هويج و ليمو شيرين گرفته بود.

۲- چند روزه رفته فریدونکنار مامان. با فرزاد اینا رفته بود و موقع برگشت به تهران گفته بود شما برین من میمونم. عاشق شهرک نسیم دریاست. هر روز از بالکن اتاقش برام عکس میفرسته.

۳- راضیه اینروزا استاد بربری شده. از شیرینی دانمارکی و پیراشکی کرمدار رو دیگه نگم. زندگی خوبه.  هم سبو هستیم.

۴- خیلی بعدتر: مامان نطنزه. زنگ زدم گفت الان برگشتم با خاله رفته بودیم قدم بزنیم. از جویهای پر آب گفت و کوهها که از نور مهتاب نقره ای شده بودن و برگای سپیدارها که تو باد میرقصیدن. شبها هم میرن خونه همسایه خاله اینا و مامان شعر میخونه. حالش خوبه این زن!