پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۱


تنهايي هم واسه خودش عالمي داره .... از طرفي ميتونه آدمو تا مرز جنون پيش ببره و از طرف ديگه مي تونه موقعيت خوبي باشه تا آدم تجربه هاي تازه اي تو زندگيش بدست بياره ...وقتي تنهايي اووني که مي تونه تنهاييت رو پر کنه فقط خودتي .پس بيشتر با خودت سرو کار داري واونوقته که بيشتر و بهتر مي توني خودتو بشناسي ...

اينکه مي گن آدما بيشتر اوقات نقاب به صورت دارن حرف درستيه .اين نقاب لعنتي وقتي لازم ميشه که با بقيه معاشرت داري ... وقتي خودتيو خودت ديگه نقاب مي خوايي چيکار ؟! ... مگر اينکه بخوايي از واقعيت فرار کني و حتي چهره واقعيت رو از خودتم پنهان کني که اين ديگه بدترين ظلميه که يکي مي تونه در حق خودش بکنه ... من شک ندارم چهره واقعي آدما از قشنگترين صورتکهاي دنيا هم قشنگتره ...... وقتي خودتو خوب شناختي ديگه حتي اگرم بخوايي نمي توني خودتو پشت چيزي قايم کني و هر ماسکي رو صورتت زود خورد ميشه.... با کف دست هيچ وقت نميشه جلوي نور خورشيد رو گرفت ...

وقتي تنهايي بايد تنهايي کني ...

وقتي تنهايي روحتو پرواز مي دي و نگاش مي کني ببيني خودش کجا مي شينه ... ديگه نمي خواد هي تو هوا فوتش کني تا اونجايي بشينه که «مد روز» ميگه ...

وقتي تنهايي نه فقط نقاب خودتو ور ميداري که چهره واقعي آدما رو هم راحتتر مي بيني... وقتي تنهايي فرصت داري به خودت حسابي بخندي ... فرصت داري واسه خودت قصه بسازي و همين قصه هاي خيالي خيلي زود ميشن داستان واقعيه زندگيه آدم ...وقتي قدر تنهاييت رودونستي اونوقت به اين راحتيا خرابش نمي کني ... فقط کسايي رو به عالم تنهاييه خودت راه مي دي که قصه تو رو خراب نکنن و بتونن يکي از قهرماناي قصت بشن و قشنگترين قصه ها اونيه که همه آدماي دنيا توش يه نقشي داشته باشن ....صاحب همچين قصه اي شلوغترين تنهايي ها رو داره و مي تونه به همراه بقيه زندگي رو تا آخرين ورقش جشن بگيره ...