دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۱



خيلي وقته فرصت نکردم بشينم سير مرغابياي رودخونه پشت خونه رو تماشا کنم
اين هفته که تموم بشه اگه من تموم نشم بايد بشينم و فکر کنم ...بعضي از فکرامو هم بايد بنويسم و پست کنم به يه آدرس اشتباهي ...
يکي از کارام اينه که فکر کنم معنيه اون عکسي که از يه نيمکت خاليه بزرگ کنار يه نيمکت خاليه کوچيک بغل اون برکه تو پاييز گرفتم چيه .... مي دونم خيلي واسم معني داره اما هنوز نفهميدم منظورم از اين عکس چي بوده ..بزرگش کردم و ميخوام بزنم به ديوار اتاقم.... بذار اين هفته تموم شه .......