يه روز آقتابي با يه عالمه برف دست نخورده ...
امروز من و آقاي جيپ سعي کرديم خودمونو گم و گور کنيم ....
هر چي بيراهه پيدا کرديم پيچيديم توش .... هر چي راهش کج و کنجول تر بهتر ... هر چي برفش بيشتر بهتر ... سربالايي و سرپاييني خوراکمون بود ... ميرفتيم تو يه راههاي عجيبي که بلکه يه جوري گير کنيم ....اما گير نميکرديم ...آقاي جيپ چار چرخ همينطور هي مي رفت .... منم نارفيق نبودم که ..منم مي رفتم ...
وقتي ديديم که نه هيچ جور گم مي شيم و نه هيچ جور گير مي کنيم اومديم خونه .... تو راه يک کلوم هم حرف نزديم ...
بابا !!!!! ...يکي منو گم کنه .....يکي منو گير بندازه .... لطفا
یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۱
ارسال شده توسط یک لولی در ۳:۵۰ بعدازظهر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|