یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۲


امروز صبح وقتي از پنجره خونه به رودخونه نگاه مي کردم چشمم به يه قايق پارويي کهنه خورد که اون طرف رودخونه لاي درختا متوقف شده بود ... انگارکه سالهاست اونجا مونده باشه ...ولي من مطمئنم که ديروز اون اونجا نبود ... يعني آب آوردتش ؟ صاحباش کجان ؟ چرا اينجا ولش کردن ؟ ... خلاصه از امروز يه سوژه ديگه به سوژه هاي پشت پنجره اضافه شد .... از فردا :
اول به آسمون نگاه مي کنم ببينم هوا ابرييه يا آفتابي
بعدپنجره رو باز مي کنم ببينم هوا چطوره
بعد به رودخونه نگاه مي کنم ببينم آب زلاله يا گل آلود
بعد به چمناي اينور رودخونه و درختاي اونور رودخونه نگاه مي کنم ببينم چقدر سبز شدن
بعد نگاه مي کنم ببينم قايقه هست .....