جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۴

اومدم کافه اسپرسو رويال يه دل سير بنويسم شروين زنگ زد گفت : برادربيا خونه من ....بايد برم خونه شروين الان ... دفعه بعد که مينويسم ميخوام قصه رودخونه وحشي رو بگم ... رودخونه اي که کنارش وايسادم و دير يا زود يکي من هل ميده توش...