یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

چهار سال پيش در چنين روزي اول ژانويه ۲۰۰۲ وارد سرزمين سرخپوستها شدم . سرزميني که يه اسم سرخپوستي داره که ترجمش ميشه « آسمان آبي». من در اين چهار سال هيچ اثري از سرخپوستها پيدا نکردم . نه چادري ... نه دودي ... نه بچه سرخپوستي سوار اسبي خال خالي. همون اولا برام اين سوال پيش اومد که تو کله اون سرخپوستي که اسم اينجا رو گذاشته آسمان آبي چي گذشته که به اين نتيجه رسيده ... آخه اينجا همش ابره ... برفه و بارونه ... کو اين آسمون آبي؟ ... امايه روز اين آخرا وقتي داشتم روزهاي چهار سال گذشته رو مرور ميکردم بي اختيار چشمم خورد به آسموني که بالاي روزا بود... رنگش آبي بود ... آبي خوش رنگ همراه ابراي گل کلمي ... و از اونروز بود که فهميدم اون سرخ پوست حتما يه چيزي ميدونسته که اين اسم رو واسه اينجا انتخاب کرده .. اما هنوز برام اين سوال باقيه که پس کجان اين سرخپوستا ؟!