من اينروزا از اون ننويساشم ...
براي اينکه به اسب مجار جفت شيش ميزنم از بس کار ميکنم ...
از صبح تا عصر تو دانشگاه ... بعدشم تو يه قهوه خونه تا وقتي که پرتم کنن بيرون
الانم تو قهوه خونه « آبهاي شيرين» تمرگيدم
روبرومم يه کارتن خواب انتلکتوال داره روزنومه مي خونه عين چي
لعنت به من که قهوه غليظ گرفتم
اگه امشب خوابش نبره چي ؟!
براي اينکه به اسب مجار جفت شيش ميزنم از بس کار ميکنم ...
از صبح تا عصر تو دانشگاه ... بعدشم تو يه قهوه خونه تا وقتي که پرتم کنن بيرون
الانم تو قهوه خونه « آبهاي شيرين» تمرگيدم
روبرومم يه کارتن خواب انتلکتوال داره روزنومه مي خونه عين چي
لعنت به من که قهوه غليظ گرفتم
اگه امشب خوابش نبره چي ؟!
|