شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۱

سوشال رايد



اگه يه روز از آستين برم، دوچرخه سوارى شبهاى پنجشنبه شايد پررنگترين خاطره اى باشه كه از اين شهر به همراه مى برم. هر پنجشنبه ساعت ٨ شب عده اى - در حد دويست سيصد نفر - زير پل اتوبان ٣٥ كنار رود خونه دور هم جمع مى شن تا براى دو سه ساعت در مسيرى، كه هر هفته عوض ميشه، داخل خيابوناى شهر در كنار هم ركاب بزنن. نقطه پايان هم معمولاً يه بار هست كه به همه آبجوى مجانى ميده. همپا هاى من هادى و بهار- و بيشتر هادى- هستن. موضوع اصلى هم بيشتر ازاينكه دوچرخه سوارى باشه، معاشرت هست. به همين خاطر اسمش رو گذاشتن "سوشال رايد" ... آدمها هم حسابى تو مود معاشرت و اين حرفا هستن. خلاصه فضا حسابى " آستينى" هست.

باورش سخته كه نزديك به چهار ساله كه تو اين شهر زندگى مى كنم. دوسش دارم اما نمى دونم چرا خودمو در بلند مدت اينجا نمى بينم و اين موضوع كمى اذيتم ميكنه. خيلى دلم مى خواد يه روز از خواب پاشم و ببينم فكر "موقتى بودن" همه چيز پس ذهنم وول نمى خوره.