جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۱


ديروز يه بازييه مسخره کرديم ...اين بازي مال وقتيه که يه عده قراره به هم معرفي بشن..
بازي اينجوريه :
دور تا دور اتاق صندلي چيده ميشه که تعداد صندليها يکي کمتر از تعداد آدماست .بعد همه رو صندليها ميشينن و يکي ميره وسط اتاق وايميسه و بازي رو شروع ميکنه.اينجوري که اول اسمش رو ميگه ...مثلا عباس .... بعد همه عين احمقا ميگن :« سلام عباس » ... بعد عباس مثلا ميگه که « من کله پاچه خيلي دوست دارم» ....بعد همه اونايي که کله پاچه دوست دارن بايد بدوون بيان وسط اتاق و بعدش زودي يه صندلي خالي پيدا کنن و روش بشينن ...اوني که بي صندلي ميمونه بايد بره وسط و مثلا بگه « من کامبيزم » و ادامه ماجرا تا اينکه همه خودشونو معرفي کنن ....

من احمدم ...
سلام احمد ....
من عراقي هستم ...
هيچکس ...
پس کفشم قهوه اييه ..
۶ نفر ....

من مريمم ...
سلام مريم ...
من تو ايران متولد شدم ...
۵ نفر ....

من ناصرم ...
سلام ناصر ...
من از دانشگاه برکلي فوق دکترا دارم ...
هيچکس ...
درس ميدم من ...
۷ نفر ...

من مهشيدم ...
سلام مهشيد ...
من شلوار جين پوشيدم ...
۳۲ نفر ...

من فرهادم
سلام فرهاد ...
من گرسنمه ...
۱۸ نفر ...

من جينا هستم ..
سلام جينا ....
من ايراني نيستم ...
۴ نفر ...

من کيم ؟
سلام کي ...
من هيچي نيستم ...
هيچکس ...